امشب من برای اولین بار شکستم...
وقتی خودمو تو آینه دیدم شکستم....
اون من بودم؟؟
همون دختر شیطون مامان؟؟همون دختر جیغ جیغوی بابا؟؟؟
یا همون دختری که عالم و آدم برا این که یه لحظه آروم بشینم سر جام جونشون به لبشون میرسید....
وقتی خودمو تو آینه دیدم، زیر چشام گود رفته بود....اصلا دیگه همون مریم نبودم....
نمیدونم چیشد که نتونستم جلوی اشک سمجی که توی چشمم بود رو بگیرم....نتونستم...
خیلی میترسم دوباره جلو آینه برم و همون قیافه رو ببینم....
مریمی که همیشه دنبال بازیگوشی و شیطنته دیگه نیست....
مریمی که همیشه یه لبخند روی لباش میشینه دیگه نیست....
نکنه داره اتفاقای رمان واقعا برا من اتفاق میفته؟؟؟!!
سوال نداره که وقتی از خدا از ته دلم خواستم که اون اتفاقا واقعا برام بیفته........!!!
فردا امتحان عربی دارم...هر لغت رو شاید بیشتر از ده بار میخونم ولی اصلا چیزی که میگم رو انگار نمیشنوم....!!
میرم صدبار بخونم تا شاید بار صدم بفهمم چی میگم....!!
به امید دیدار.....
اگه دیداری باشه.....
نمیدونم امشب چرا اینقد مزخرف شدم.....
اه................................لعنتی...................
نظرات شما عزیزان:
Ali nagheli
ساعت23:09---10 دی 1391
من فقط به عنوان يه بيننده به وبلاگ شما سرميزنم
واسه اينكه خيالتون راحت شه پيشنهاد ميكنم رمزتونو عوض كنين پاسخ:استاد میدونم....مرسی از پیشنهادتون...همینکارو کردم....
|